من و زندگی
 

عرفان احمدی

سلام... خیلی خوش اومدین... قدم رنجه فرمودین... امیدوارم از وبلاگم خوشتون بیاد...راستی!نظر یادت نره هااااا
erfan.ahmadi71@gmail.com

» آذر 1391
» آبان 1391
» مهر 1391
» زنده باد زندگی
» داستان های حکمت آموز
» دینی - اجتماعی - فرهنگی
» علمی
» کامپیوتر
» غیر کامپیوتر
» آهنگ بی کلام
» غمگین
» شاد
» آهنگ با کلام
» صرفا جهت خنده
» IQ Test
» دیالوگ های ماندگار
» عمومی
» مشاهدات روزانه من

» پروفایل من
» حمل و ترخیص خرده بار از چین
» حمل و ترخیص چین
» جلو پنجره اسپرت
» الوقلیون
» ده نکته آموزنده از تشبیه انسان مومن به آیینه
» دوست واقعی کیه!!!
» موسیقی بی کلام شماره (3): زیبا و دلنشین
» موسیقی بی کلام شماره (2): غم انگیز و زیبا
» بعضی ها هستن ...
 

ده نکته آموزنده از تشبیه انسان مومن به آیینه جمعه 24 آذر 1391برچسب:,
 

               ده نکته آموزنده از تشبیه انسان مومن به آیینه

پیامبر اکرم (ص) فرمودند:  «المومن مرآه المومن»

                  مومن آیینه ی مومن است.

 این تشبیه بسیار زیبا، می تواند نکات بسیاری را در برداشته باشد

که به ده نکته ی آن از کتاب «تمثیلات» (به انضمام بعضی ابیات

 برگرفته از دیوان اشعار شاعران) اشاره می کنیم:

 1- مثل آیینه باشیم، هم زیبایی دیگران را ببینیم و هم نقاط

ضعف آنان را، مثل مگسی نباشیم که فقط روی زخم و

 جراحت می نشیند.

          با بد و نيك است يك رنگي هوس آيينه را

          نيست اظهار خلاف هيچ كس آيينه را

                         (بيدل دهلوي)

 2- مثل آیینه باشیم، نه مثل ذرّه بین ؛ عیب مردم را بزرگ تر

از آنچه هست نبینیم.

  3- مثل آیینه باشیم، نه مثل شانه. آینه روبرو عیب ها را

 می گوید ولی شانه پشت سر رفته و در میان موها می گوید.

 دوست دارم که دوست عیب مرا / هم چو آیینه پیش رو گوید

  نه که چون شانه با هزار زبان /  پشت سر رفته مو به مو گوید

4- آیینه، مراعات مقام و شخصیّت افراد را نمی کند و گرفتار

تهدید و تطمیع نمی شود.

5- آیینه زمانی می تواند کارایی داشته باشد که غبار نگرفته

و صاف و صیقلی باشد. انسان نیز زمانی می تواند انتقاد

سازنده داشته باشد که خودش دارای عیب نباشد.

«چشم فرو بسته اي از عيب خويش / عيب كسان را شده آيينه پيش» 

(مخزن الاسرار، نظامی)

«آینه ی دل چون شود صافی و پاک /  نقش ها بینی برون از آب و خاک» 

(مثنوی مولانا، دفتر دوم)

6- شکستن آیینه به خاطر آن که عیب ما را نشان می دهد خطاست،

آزردن کسانی که انتقاد می کنند نیز نارواست.

«آینه ار نقش تو بنمود راست / خود شکن، آیینه شکستن خطاست.»

(مخزن الاسرار، نظامی)

 7- اگر آیینه را بشکنند، قطعات آن هم عیب ما را نشان می دهد ؛

 

مومن را نیز اگر اذیّت کنند، باز دست از کارش برنمی دارد.

8- آیینه به خاطر صیقلی بودن عیب ما را می گوید ؛ مومن نیز

بر اساس صفا و صداقت باید عیب برادر دینی خود را بگوید نه بر

اساس کینه و انتقام.

9- آیینه عیب ما را در خود نگه نمی دارد، همین که از برابر آن

 

 کنار برویم، عیب ما از صفحه آن پاک می شود. مومن نیز باید

 روبرو عیب را تذکر دهد و چون از او جدا شدیم، عیب ما را در دل

 خود نگه ندارد.

«صورت نبست در دل ما کینه ی کسی /  آیینه هرچه  دید فراموش می کند.»

(سلیم تهرانی)

«کفرست در طریقت ما کینه داشتن / آیین ماست، سینه چون آیینه داشتن» 

 (طالب آملی)

«ز یاران کینه هرگز در دل یاران نمی ماند / به روی آب جای قطره باران نمی ماند»

   (بیدل)

10- کسی عیب خود را می فهمد که بخواهد بفهمد وگرنه ممکن

  است انسان به آیینه نگاه سطحی بکند، ولی به فکر بررسی

 عیب های خود نباشد.


منبع: http://www.samiri-2020.blogfa.com

 


 

 
 
 

 
 
 

خدای من!!! ازت می خواهم کمکم کنی... پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,
 

              خدای من!!!

    ازت می خواهم کمکم کنی

                  تا 

        از خود     راضی

               باشم 

                اما 

             هیچ گاه

          از خود راضی

             نباشم!!!

          کمکم می کنی؟

" عرفان نوشت"

  

 


 

 
 
 

بیایید فارغ از جنسیت کمی مـــــــــرد باشیم... سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,
 

زیر باران اگر دختری را سوار

کردید جای شماره به او امنیت

بدهید...


*او را به مقصد مورد نظرش

برسانید،

نه به مقصدمورد نظرتان!!!  


*در تاکسی خودتان را به در

بچسبانید نه به او


*بگذارید وقتی زن ایرانی مرد

ایرانی را در کوچه خلوت

می بیند

 احساس امنیت کند نهاحساس ترس.


*بیایید فارغ از جنسیت کمی

مـــــــــرد باشیم...

 

:پی نوشت من

!!! با شمام آقا پسررررررررررر

خداییش تا حالا ساعت 8  شب به بعد شده بری

...بیرون 

داخل شهری؟؟؟...حاشیه شهری؟؟؟... فرقم

...نمی کنه بچه کجا باشی

ساری.بابل.آمل.قائمشهر یا شیراز و کازرون و حتی

...مشهد ویزد!!! و 

 بعد چشم برگردونی تو پیاده رو... ببینی از اون

سمت پیاده رو یه دختر جوون و زیبا داره عبور

...می کنه و از روبروش 3 تا پسرجوون دارن

 

     ... لطفا به ادامه مطلب بروید          


ادامه مطلب

 

 
 
 

خدا جون! مواظب خودت باش!!! جمعه 19 آبان 1391برچسب:,
 

 فکر کنم هر کی تو عمرش یه بار هم که شده

اسم " حلاج " رو شنیده باشه... 

بله منظورم حسین بن منصور حلاجی هست که به

حکم فریاد "انا الحق"  زدنش به دار آویخته شد و

دست و پای او بریدند و چشمانش را در آوردند...

نمی دونم این داستان یک شوخی هست یا

واقعیتی از زندگی حلاج اما به نظرم

جالب اومد:

 " گویند:

 از حلاج پرسیدند: از چه رو بر دارت می کشند؟؟؟

 گفت:

 گفتم خدا منم...نگو که آن ها از خدا هم دل پری

داشته اند..."

خدا جون! مواظب خودت باش! خواستم این موضوع

رو بهت گفته باشم! نگو که نگفتی... یه بار با لباس

انسان اومدی روی زمین دیدی چی جوری باهات

برخورد کردند که...

حال و روز مردم زمان امروز خیلی بهتر از زمان

حلاج نیستا...

من که هیچ "ضمانت جانی" برات نمی بینم اگه

یه بار دیگه بخوای بیایی ها...

از ما گفتن بود... به قول معروف :

"صلاح مملکت خویش خسروان دانند..."

چون خیلی هوام رو داشتی گفتم یه بارم من

هواتو داشته باشم خدا جون...

 

" عرفان نوشت"

 


 

 
 
 

اینجوری بیندیشیم... چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:,
 

 

 

 

 

پی نوشت من :هر انسانی عیب هایی

دارد اگه عینک خوشبینی به چشمامون

بزنیم زیبایی های دیگران بیشتر به

نظرمون میاد...

یه کار دیگه برای اینکه عیب های

دیگران رو کمتر ببینیم اینه که

فوووووووکووووس کنیم روی عیب های

خودمون... 


 

 
 
 

حاجی هم حاجی های قدیم ... دو شنبه 14 آبان 1391برچسب:,
 

 

سلام حاجی

شنيدم حاج خانم براى چندمين بار دلش هوس

طواف كعبهكرد شما هم از خدا خواسته لبيك

گفتي...

مكه خوش گذشت؟... خدايت خوب بود، دينت

كامل شد،...!سنگ هايت را به شيطان زدي؟ 

حاجى سوغاتى هايت بوي ندامت مي دهند؟!...

 

حاجى لباست از جنس اعلاست؟...

 

حاجى عجب دمپايى سفيدى؟!...

 

سفر چطور بود حاجي...؟؟

 

خوش گذشت...؟؟

  

شنيدم حاج خانوم بسيار ولخرجى كرده و

 

چند النگو و سينه ريز گران خريده...

 

لطفا به  اد امه مطلب بروید...


ادامه مطلب

 

 
 
 

خواستگارای زیادی داشتم... چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:شهید علمدار,
 

 خواستگارای زیادی داشتم...
یه شب خواب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رو دیدم
خوابم رو برای اهل دلی تعریف کردم
بهم گفت: تعبیرش اینه که با یه سید ازدواج می کنی ...
یکی دو ماه بعد آقا سید مجتبی اومد خواستگاریم
وقتی خواستم باهاش صحبت کنم ، آقا سید مجتبی گفت:
قرآن رو باز می کنم ، اگه خوب اومد با هم حرف می زنیم
قرآن رو که باز کرد
چشممون خورد به نام زیبای پیامبر و سوره محمد صلی الله علیه و آله و سلم اومد
خوابم تعبیر شد و با پسری از نسل پیامبر زندگیمو شروع کردم...

خاطره ای از زندگی شهید سید مجتبی علمدار
راوی : سیده فاطمه موسوی "همسر شهید"

85851.jpg

 

پی نوشت: " شهید بزرگوار سید مجتبی علمدار در 11 دی ماه سال 1345 در

ساری به دنیا آمد...ایشان در سال های جنگ شیمیایی شد...

ﺳﯿﺪ در طﻮل دوران دﻓﺎع ﻣﻘﺪس ﺑﺮ اﺛﺮ ﻣﺠﺮوﺣﯿﺘﮫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ طحال و ﺑﺨﺸﯽ از روده

ﺧﻮد را از دﺳﺖ داده و ﺑﻪ دﻟﯿﻞ ﻣﯿﮕﺮن ﻋﺼﺒﯽ و ﻣﯿﻜﺮوﺑﯽ ﻛﻪ در ﮔﻠﻮﯾﺶ

وﺟﻮد داﺷﺖ ھﺮ ﺳﺎل ﺗﻘﺮﯾﺒﺎً از اواﯾﻞ ﺗﺎ ﯾﺎزدھﻢ دی ﻣﺎه ﺑﻪ ﺷﺪت ﺑﯿﻤﺎر ﻣﯽ ﺷﺪ. 

در دی ماه سال 1375 بر اثر جراحت شیمیایی به مقام رفیع شهادت نائل آمد..."

پیشاپیش ... غدیر خم ... عید سادات بر همه

سید های عزیز مبارک...

 

 


 

 
 
 

باقیمانده طلایی!!! چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:غرور,منیت,
 

 تو این « من ها » را از خودت

« منها » کن


من می میرم برای باقی مانده ات ...

 

پی نوشت من: " خدای به حق خوبان درگاهت ریشه ی

غرور و منیت را در من بخشکان...

و لباس تواضع را به اندامم بپوشان..."


 

 
 
 

حسود نباشیم ... دو شنبه 7 آبان 1391برچسب:,
 

   خود نوشت یکی از بچه ها در اینترنت:

در گوشه‌ای خواندم که پیامبر (ص) غیبت کردن ، چاپلوسی کردن و

شاد شدن از گرفتاری دیگران را نشانه های انسان حسود می‌دانند .

چقدر این نشانه ها برایم آشناست ؛ چه قدر زیاد می‌بینم این روز ها ...

همان هایی که برای آرام کردن قلبشان از آتش حسادت دست به هر

کاری می زنند .
------------------------------------
راستی ؛

دلیل هجرت حضرت ابراهیم به همراه هاجر و اسماعیل به سرزمین

بی آب و علف مکه " حسادت " ساره همسر ابراهیم بود .

حسادتی که در پی آن خداوند به حضرت ابراهیم دستور هجرت داد ؛

و پس از آن ماجرای هفت بار دویدن هاجر میان کوه صفا و مروه و

جوشیدن چشمه از زیر پاهای اسماعیل .

آن هفت بار دویدن میان صفا و مروه ماندگار شد و آن چشمه هم

زمزم . اما آن قلب حسود ...

 

ghalb_hasod2.jpg

 

پی نوشت من : عزیزان... بیاید بجای "حسودی"

بگیم "ما شاء الله " و بعدش دعا کنیم واسه اون فرد تا

بتونه به سر حد کمال تو کاراش برسه...بعدش از

خدا بخواهیم که به ما هم اراده تلاش کردن

مثل اون فرد رو بده...

 


 

 
 
 

امروز روز عرفه بود... آیا تغییری هر چند کوچک در درونمان رخ داد؟؟؟ جمعه 5 آبان 1391برچسب:,
 

 

 

امروز "عرفه" هم گذشت...

آیا دعای عرفه حسین (ع) تکونت داد؟؟؟

دیدی چقدر " فقیر " بودیم و طبل " بزرگی " می زدیم؟؟؟

 

دیدی حسین (ع) چی گفت:گفت من از کدوم نعمتت خدا

جون صحبت کنم؟؟؟

 

گفت: خدا جون مگه نعمت هایی رو که دادی اصلا میشه
شمرد؟؟؟

گفت: خدای من ... سرور و مولا تویی... حقیر و بنده منم...

گفت: " الهی الی من تکلنی؟!؟!؟! "

(خدا جونم ... به کی من رو واگذار می کنی؟)

 

 آیا امروز خودمون رو تغییر دادیم؟؟؟

 

  

 آیا  امروز خدا رو خوشنود کردیم طوری که وقتی به اسم

 

 ما برسه به فرشته هاش بگه:  

 

"کاراش رو به هیچکی واگذار نکنید...خودم همشو راس و ریس

 

 

 

می کنم ... آخه بنده ام ازم خواسته کاراشو خودم راه بندازم..." ؟؟؟

 

 

 

 مراسم دعای عرفه در دانشگاه تهران

مراسم دعای عرفه در دانشگاه تهران

مراسم دعای عرفه در دانشگاه تهران

 

 

 خداجون من "عرفان " تو ام ... ازت می خوام توفیقم بدی

 

 معنی نامم رو درک کنم...و دارای یه اسم "با مسمی"  باشم. 

 

 

" خود نوشت"


 

 
 

صفحه قبل 1 صفحه بعد

» عرفان احمدی
» روانشناسی
» بید مجنون
» ردیاب ماشین
» جلوپنجره اریو
» اریو زوتی z300
» جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان من و زندگی و آدرس erfan.ahmadi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





  RSS 2.0  
ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 71
بازدید کل : 34590
تعداد مطالب : 39
تعداد نظرات : 26
تعداد آنلاین : 1

Weblog Themes By Blog Skin
 

آپلود عکس

خرید اینترنتی

فال حافظ

قالب وبلاگ